ساده اما قشنگ
روزی هزار بار به یادت گریستم
پنهان و آشکار به یادت گریستم
چون ابر نوبهار به یادت گریستم
دلسنگ و پر غرور از این عشق رد شدی
دلتنگ و بی قرار به یادت گریستم
تو مثل رود راهی دریا شدن شدی
من مثل آبشار به یادت گریستم
روزی هزار بار تو را یاد کردم و...
روزی هزار بار به یادت گریستم
مانند جاده ای که به پایان نمی رسد
عمری در انتظار به یادت گریستم
دیدم که در قفس دو قناری چه دلخوش اند
بی هیچ اختیار به یادت گریستم
مجید ترکابادی
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
مجید ترکابادی
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 21:17  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS