ساده اما قشنگ
ما هیچ... ما نگاه...
شب مانده است و من، ما مانده ایم و ماه
تنها بدون تو، بی تاب و بی پناه
شب پرسه های من آغاز می شود
آرام و سر به زیر، آرام و سر به راه
در کوچه ی شما، هی پرسه می زنم
از ابتدای شب، تا دیدن پگاه
در خاطراتمان غرق تو می شوم
در عمق چشم هات –دریاچه ی سیاه-
دائم گذشته را تفتیش می کنم
دنبال مجرمم، دنبال بی گناه
"اصلا نه تو نه من، تقصیر هیچکس
هرگز نبوده است" تنها یک اشتباه-
-رخ داد و بعد از آن، از هم جدا شدیم
اما نبوده ام دور از تو هیچگاه...
عطر تو ناگهان احساس می شود
آری خود تویی در نیمه های راه
رد می شوی و من خاموش مانده ام
حالا فقط سکوت، "ما هیچ... ما نگاه..."
احسان نصری
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
احسان نصری
+
نوشته شده در جمعه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۶ساعت 20:35  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS