ساده اما قشنگ
آتش چقدر رنگ پریده است در تنور!
آتش چقدر رنگ پریده است در تنور!
امشب مگر سپیده دمیده است در تنور؟
این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟
یا خون آفتاب چکیده است در تنور؟
این گلفروش کیست که یک ریز و بی امان
شیپور رستخیز دمیده است در تنور
چون جسم پاره پاره ی در خون تپیده اش
فریاد او بریده بریده است در تنور
از دودمان فتنه ی خاکستری، خسی
خورشید را به شعله کشیده است در تنور
جز آسمان ابری این شام کوفه سوز
خورشیدِ سربریده که دیده است در تنور؟
دنبال طفل گم شده انگار بارها
با آن سرِ بریده دویده است در تنور
امشب چو گل شکفته ای از هم، مگر گلی
گلبوسه از لبان تو چیده است در تنور؟
در بوسه های خواهر تو جان نهفته بود
جانی که بر لب تو رسیده است در تنور
آن شب که ماهتاب، تو را می گریست زار
دیدم که رنگ شعله پریده است در تنور
محمدعلی مجاهدی
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
ایام محرم
,
محمدعلی مجاهدی
+
نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۳۹۶ساعت 0:51  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS