ساده اما قشنگ
چه حرفی تو را مردد کرد؟
کدام مرد تو را زیر پر گرفته مگر؟
که دست می کشی از من، کدام مرد مگر-
-تو را به قدر من از شعر می کند لبریز؟
و بیت هاش به اسم تو می شود منجر
کدام بیت؟ چه حرفی تو را مردد کرد؟
کدام شاید و اما؟ کدام گرچه، اگر؟
تو کی به شاعر خود سر سپردی و هرگز
به هیچ مرد غریبه، به هیچ مرد دگر؟
و من که گیسوی تو بیت های خیسم بود
و هرچه بود برای تو بود... در آخر
تپانچه روی سرم شعر مرگ زمزمه کرد
و آرزوی تو گورم شد و نشستم بر-
-سر مزار خودم تا به خاک بسپارم
هر آنچه مانده از این آتش تو، خاکستر
محمدرضا حاج رستم بیگلو
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
محمدرضا حاج رستم بیگلو
+
نوشته شده در چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 13:17  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS