ساده اما قشنگ
می ترسم...
با چشم سیاه آمده در شعر که جانی بشود
تا عامل یک جنگ و نزاع همگانی بشود
با مردم آواره ی چشمش، چو اوباما باید
کاندید نوبل در جهت صلح جهانی بشود
موهای رها در وزش باد دلیلش این است:
تا عالم و آدم، همه مجنون و روانی بشود
با این شکرِ خنده اش آمار دیابت هر روز
بالا رود و باعث موج نگرانی بشود
از حالت موزون صدایش دل هر مومن و شیخ
می لرزد و مجذوب همین چرب زبانی بشود
حالم شده مانند به آن رعیت دلداده ی ده-
ترسیده که معشوقه ی او همسر خانی بشود
حقم به خدا بردن دستان تو شد، می ترسم...
مانند المپیک کُره، باز تبانی بشود
احسان نصری
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
احسان نصری
+
نوشته شده در یکشنبه هفتم دی ۱۳۹۳ساعت 14:46  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS