ساده اما قشنگ
تا همیشه در انحصار تو ام
لحظه ای مثل من تصور کن، پای قول و قرار یک نفری
ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری
بار ها پیش روی آیینه، زل زدی توی چشم های خودت
با خودت فکر کرده ای چه شده، که به شدت دچار یک نفری؟
"چشم های سیاه سگ دار"ش، شده آتش بیار معرکه ات
و تو راضی به سوختن شده ای، چون که دار و ندار یک نفری
عاقبت با زغال دست شما، سر قلیان من به حال آمد
که تو آتش بیار معرکه نه، بلکه آتش بیار یک نفری
شک ندارم سر تصاحب تو، جنگ خونین به راه می افتد
همه دنبال فتح عشق تو اند، و تو تنها کنار یک نفری
جنگ جنگ است، جنگ شوخی نیست، جنگ باید همیشه کشته دهد
و تو از بین کشته های خودت، صاحب اختیار یک نفری
با رقیبان زخم خورده ی خود، شرط بستم که کشته ی تو شوم
کمکم کن که شرط را ببرم، سر میز قمار یک نفری
مرد و مردانه در کنار تو ام، تا همیشه در انحصار تو ام
این وصیت بگو نوشته شود، روی سنگ مزار یک نفری
امید صباغ نو
برچسبها:
اشعار
,
غزل
,
امید صباغ نو
+
نوشته شده در دوشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۳ساعت 12:35  توسط احسان نصری |
آدرس کانال تلگرام:
sadeamaghashang@
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
نوشته های پیشین
اسفند ۱۴۰۲
بهمن ۱۴۰۲
آذر ۱۴۰۲
مهر ۱۴۰۲
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
بهمن ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
تیر ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
آذر ۱۳۹۹
آبان ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۹
شهریور ۱۳۹۹
مرداد ۱۳۹۹
تیر ۱۳۹۹
خرداد ۱۳۹۹
اردیبهشت ۱۳۹۹
فروردین ۱۳۹۹
اسفند ۱۳۹۸
مرداد ۱۳۹۸
تیر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
اسفند ۱۳۹۷
آرشيو
آرشیو موضوعی
اشعار
بریده کتاب
جمعه های انتظار
روزهای جانسوز
رسولان خاموش
بهانه های دلم
داستانهای ساده اما قشنگ
پیوندها
من در شعر نو
پانتومیم چشمانت (احسان نصری)
حوض نقاشی
RSS