در روزگاران دور در یک معبد قدیمی استاد بزرگی بود که اندیشه های نوینی را درس می داد . در معبد گربه ای بود که به هنگام درس دادن استاد سرو صدا می کرد و حواس شاگردان را پرت میکرد .استاد از دست گربه عصبانی شد و دستور داد تا هر وقت کلاس تشکیل می شود ، گربه را زندانی کنند . چند سال بعد استاد در گذشت ولی گربه همچنان در طول جلسات استادان دیگر زندانی میشد . بعد از مدتی گربه هم مرد . مریدان استاد بزرگ ، گربه دیگری را گرفتند و به هنگام درس اساتید معبد آن را در قفس زندانی کردند !قرنها گذشت و نسل های بعدی درباره ی تاثیر زندانی کردن گربه ها بر تمرکز دانشجویان ، رساله ها نوشتند !!!!


برچسب‌ها: داستان های ساده اما قشنگ
+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 11:32  توسط احسان نصری  |