در طول نبردی مهم و سرنوشت ساز ژنرالی ژاپنی تصمیم گرفت با وجود سربازان بسیار کمش حمله کند. مطمئن بود که پیروزمی شوند اما سربازانش تردید داشتند و دودل بودند. در مسیر میدان نبرد در معبدی مقدس توقف کردند. بعد از فریضه دعا که همراه سربازانش انجام شد ژنرال سکه ای در آورد و گفت: «سکه را به هوا پرتاب خواهم کرد اگر رو آمد می بریم اما اگر شیر بیاید شکست خواهیم خورد»

سرنوشت مشخص خواهد کرد...

سکه را به هوا پرتاب کرد و همگی مشتاقانه تماشا کردند تا وقتی که بر روی زمین افتاد.

رو بود. سربازان از فرط شادی از خود بی خود شدند و کاملا اطمینان پیدا کردند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند.

بعد از جنگ ستوانی به ژنرال گفت: «سرنوشت را نتوان تغییر داد(با یک سکه انتخاب کرد)»

ژنرال در حالی که سکه ای که دو طرف آن رو بود را به ستوان نشان می داد جواب داد: «کاملا حق با شماست»


برچسب‌ها: داستان های ساده اما قشنگ
+ نوشته شده در  جمعه یکم مهر ۱۳۹۰ساعت 12:15  توسط احسان نصری  |