انبوهی از اين بعد از ظهر های جمعه رابه ياد دارم كه در غروب آنهادر خياباناز تنهايی گريستيمما نه آواره بوديم، نه غريبامااين بعد از ظهر های جمعهپايان و تمامی نداشتمی گفتند از كودكی به ماكه زمان باز نمی گردداما نمی دانم چرااين بعد از ظهر های جمعه باز می گشتنداحمدرضا احمدیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
احمدرضا احمدی
+
نوشته شده در جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۳ساعت 14:34  توسط احسان نصری
|
دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزدبروی واژه ی "خوشبخت" به هم می ریزدآمدی توی خیابان و همه فهمیدندشهر را موی کمی لخت به هم می ریزدعطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت استمرد را فاصله در تخت به هم می ریزدپاره کن پیرهنم را که زلیخاها راحالت پارگی رخت به هم می ریزدعشق با فتح دلت تاجگذاری شده استبروی سلطنت و تخت به هم می ریزدآنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق-تا خیالت بشود تخت، به هم می ریزددوستت دارم و این یک کلمه شعر من استحرف را قافیه ی سخت به هم می ریزدعلی صفریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
علی صفری
+
نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۳ساعت 12:54  توسط احسان نصری
|
از کوچه شما که رد میشومحس خوبی دارممثل رد شدن قطاریاز میان شکوفه های گیلاسسهیل ملکیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
سهیل ملکی
+
نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۳ساعت 14:48  توسط احسان نصری
|
اگرچه گفته بودی پای عشقت تا ابد مَردیولی روزی که رفتی خواندم از چشمت، که دلسردیبه طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودمبه جای عشق بازی، دایما بازی در آوردیارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیندولی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردیشدم مجموعه دارِ دردهایِ رایج دنیاشدی برعکس من، میراث دارِ دردِ بی دردیخیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیستامانت بود عشقم در وجــودت، حیف نامردیمرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خونتو را با خاک یکسان می کنم روزی که برگردیاميد صباغ نوبرچسبها:
اشعار,
غزل,
امید صباغ نو
+
نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۳ساعت 23:46  توسط احسان نصری
|
منتنها دل تو را نمی خواهمکلیه ات را می خواهم...حسین ناصریبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
حسین ناصری
+
نوشته شده در شنبه بیستم دی ۱۳۹۳ساعت 23:32  توسط احسان نصری
|
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیستببار ابر بهاری، ببار... کافی نیستچنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روزهزار بار بیاید بهار، کافی نیستبه جرم عشق تو باشد که آتشم بزنندبرای کشتن حلاج، دار کافی نیستگل سپیده به دشت سپید می رویدسپیدبختی این روزگار کافی نیستخودت بخواه که این انتظار سر برسددعای این همه چشم انتظار کافی نیستفاضل نظریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
فاضل نظری,
جمعه های انتظار
+
نوشته شده در جمعه نوزدهم دی ۱۳۹۳ساعت 20:14  توسط احسان نصری
|
حرفی نمانده بین ما...جز همین که...بین خودمان بماند:دوستت دارم...کامران رسول زادهبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
کامران رسول زاده
+
نوشته شده در چهارشنبه هفدهم دی ۱۳۹۳ساعت 13:30  توسط احسان نصری
|
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشویکه بیایی و در این تنگیِ دل جا بشویتو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توستسبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشویمن پس انداز دلم را به تو دادم که تو همبیمه ی عمر دلم روز مبادا بشویغرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزیدل به دریا بزنی، عازم دریا بشویحیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروبدل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشویاحسان نصریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
احسان نصری
+
نوشته شده در سه شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۳ساعت 0:59  توسط احسان نصری
|
می خواهی بنشینی توی بغلمکه برات کتاب بخوانم؟می شود آرام بنشینی و گوش کنی؟می شود آنقدر نفس هات نریزد روی گردنم؟آه...می شود دیگر کتاب نخوانیم؟مي شود آنقدر بوسم كنیكه يادم برود دلم چی می خواست؟عباس معروفیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
عباس معروفی
+
نوشته شده در شنبه سیزدهم دی ۱۳۹۳ساعت 16:6  توسط احسان نصری
|
شاه بودم، تخت رفت و تاج هم پيدا نشدسر نخِ مشكوك اين تاراج هم پيدا نشددست در دستت، به لب لبخند، روي اين زمينحال و احوالي كه در معراج هم پيدا نشديار من بودي به حكم دل، دريغ اما دريغتوي دستت يك دولوي خاج هم پيدا نشددرسخوان بودم ولي كنكور عشقت سخت بودتست هايش در كتاب گاج هم پيدا نشدسعي جانفرساي من، از اين غزل تا چشم تودر صفا و مروه ي حجاج هم پيدا نشدايمان صابربرچسبها:
اشعار,
غزل,
ايمان صابر
+
نوشته شده در پنجشنبه یازدهم دی ۱۳۹۳ساعت 13:32  توسط احسان نصری
|
خانه ام یک کلید بیش نداشتبه تو دادمو سرگردان خیابان ها شدم...شهاب مقربینبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
شهاب مقربین
+
نوشته شده در چهارشنبه دهم دی ۱۳۹۳ساعت 15:42  توسط احسان نصری
|
با چشم سیاه آمده در شعر که جانی بشودتا عامل یک جنگ و نزاع همگانی بشودبا مردم آواره ی چشمش، چو اوباما بایدکاندید نوبل در جهت صلح جهانی بشودموهای رها در وزش باد دلیلش این است:تا عالم و آدم، همه مجنون و روانی بشودبا این شکرِ خنده اش آمار دیابت هر روزبالا رود و باعث موج نگرانی بشوداز حالت موزون صدایش دل هر مومن و شیخمی لرزد و مجذوب همین چرب زبانی بشودحالم شده مانند به آن رعیت دلداده ی ده-ترسیده که معشوقه ی او همسر خانی بشودحقم به خدا بردن دستان تو شد، می ترسم...مانند المپیک کُره، باز تبانی بشوداحسان نصریبرچسبها:
اشعار,
غزل,
احسان نصری
+
نوشته شده در یکشنبه هفتم دی ۱۳۹۳ساعت 14:46  توسط احسان نصری
|
مرا ببوسروزهای سختی در پیش استبگذار تو راکمی پس انداز کنمرضا کاظمیبرچسبها:
اشعار,
شعر سپید,
رضا کاظمی
+
نوشته شده در شنبه ششم دی ۱۳۹۳ساعت 12:12  توسط احسان نصری
|
با همه دشواری اش از حق نباید بگذریممحضِ جانب داری اش از حق نباید بگذریمعشق کاری کرده با من که مغول با ری نکرد-با همه خونخواری اش- از حق نباید بگذریمهرچه دیوار کجِ عشق است، بر دوش من است--زحمتِ معماری اش، از حق نباید بگذریمسود این معدن برای بهتر از ما بود و شدسهم ما بیگاری اش، از حق نباید بگذریمگاه آمد مرهمم باشد، نمک زد روی زخمبا ندانم کاری اش، از حق نباید بگذریمدل شکستن عادتش بود و پس از آن میرسیدنوبت دلداری اش، از حق نباید بگذریمموقع رفتن ولی بر روی ساکش می چکیداشکهای جاری اش، از حق نباید بگذریمسید ایمان زعفرانچیبرچسبها:
اشعار,
غزل,
سید ایمان زعفرانچی
+
نوشته شده در جمعه پنجم دی ۱۳۹۳ساعت 14:55  توسط احسان نصری
|